موج اسلامگرایی و رایحه خوش «رهایی» در غرب
باسمه تعالی
مصاحبه با روزنامه جوان25/10/1389
موج اسلامگرایی و رایحه خوش «رهایی» در غرب
ناخنهای خفاش به صورت آفتاب نخواهد رسید، حتی اگر قرآن سوزی پنهان و آشكار راه بیندازند.
حسن فرامرزی-«نوح نهصد سال دعوت مینمود، دم به دم انكار قومش میفزود/ هیچ از گفتن عنان واپس كشید، هیچ اندر غار خاموشی خزید/ گفت از بانگ و علالای سگان، هیچ واگردد ز راهی كاروان/ یا شب مهتاب از غوغای سگ، سست گردد بدر را در سیر تگ/ قوم بر وی سركهها میریختند، نوح را دریا فزون میریخت قند/ قند او را بد مدد از بحر جود، پس ز سركه اهل عالم میفزود» بحر جود سركه را قند میكند، اگر خدا بخواهد از قضا سركنگبین صفرا میفزاید و همه روزنههایی كه به سمت آفتاب بسته شده گشوده میشود. خفاشان نمیتوانند ناخن به صورت آفتاب بكشند، «چراغی را كه ایزد برفروزد، هر آن كس پف كند ریشش بسوزد». این وعده الهی است كه «من كتاب و معجزت را حافظم» اگر قرار باشد به اراده خدا پنجرهای باز بماند عالمی هم كه بخواهند پنجره را ببندند نمیتوانند، چرا كه مهتاب با غوغای سگان از سیر باز نمیماند حتی اگر بر سر آفتاب خاكستر بریزند و او را مجنون و شاعر خطاب كنند. بهترین مصداق مكر خداوندی امروز در غرب آشكار شده است. درست در قلب هوای مسموم غرب كه از همه ابزارها استفاده میشود تا پوستین وارونهای بر صورت و سیرت اسلام پوشانده و با تحریف حقایق شریعت اسلامی را مترادف با تروریسم، تحجر، بنیادگرایی و خشونت بنامند عطر گل سرخ هر روز بیشتر از گذشته مشامهای دور مانده از معنا را مینوازد و آیه شریفه «یدخلون فی دین الله افواجا» جلوی چشمانت جان میگیرد. از همین روست كه صدای سران غرب بالا رفته است كه «پایان قرن بیست و یك، اروپا مسلمان خواهدشد». سی سال پیش جمعیت مسلمانان انگلیسی تنها 82 هزار نفر بود اما امروز این تعداد به بیش از 5/2 میلیون نفر رسیده است، فرانسه 5 تا 6 میلیون نفر مسلمان دارد. 5/3 میلیون مسلمان در آلمان و 7 میلیون مسلمان در امریكا زندگی میكنند. گفته میشود تا سال 2016 یك دولت اسلامی در اروپا تشكیل خواهد شد و اواسط قرن، فرانسه به یك جمهوری اسلامی تبدیل میشود. 14 سال دیگر یك سوم جمعیت بلژیك و هلند و 40 درصد جمعیت روسیه مسلمان خواهد بود. این آمارها از سوی غرب به عنوان یك زنگ خطراعلام میشود. به خاطر همین است كه به هر ترفندی چنگ میزنند كه موج اسلامخواهی را سد كنند اما ناخنهای خفاش به صورت آفتاب نخواهد رسید، حتی اگر قرآن سوزی پنهان و آشكار راه بیندازند. هیچ بعید نیست این قرن، قرن شكستن قالب و قفس تعریف ناقص غرب از انسان و راهی به سمت رهایی باشد.
دكترمحمد حسن قدیری ابیانه در گفتوگو با «جوان» موج كنونی اسلامخواهی در غرب را متأثر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میداند و میگوید:« پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد گرایش جهانی به دین بودیم، در حالی كه پیش از آن دین مداری سیر نزولی داشت اما انقلاب اسلامی این سیر را وارونه كرد و پس از آن بود كه اسلام در جهان تولدی دوباره یافت.
من شاهد بودم بسیاری از مسلمانان در غرب شعائر مذهبیشان را پنهانی انجام میدادند و خجل بودند كه فیالمثل آشكارا نماز بخوانند اما پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد مسلمانان با افتخار مسلمانیشان را به نمایش بگذارند. بعد از انقلاب ما شاهد بازتولد، تجدید حیات و رنسانس در كشورهای اسلامی و بعدها در نقاط مختلف جهان هم بودیم.
این موضوع غرب و سران سایر ادیان را به وحشت انداخت، از این رو چاره را در تحریف و مغشوش جلوه دادن سیمای اسلام یافتند. اینكه كشورهای غرب و سران آنها مساعیشان را برای تحریف اسلام به كار بستند، نشان وحشت آنها از طرح حقایق اسلام بود. آنها به خوبی میدانستند اگر اسلام حقیقی برای مردم جهان شناسانده شود به سرعت به سمت این دین رهاییبخش گرایش پیدا خواهند كرد و این حقیقتی بود كه من نه صرفاً براساس تحلیلهای ذهنی یا كتابخانهای بلكه بر اساس مشاهداتم در غرب لمس كردم.»
مسلمانان، مسیحی واقعی هستند
قدیری ابیانه چهار ماه است كه با اتمام مأموریتش از مكزیك به ایران بازگشته است. سفیر سابق ایران در مكزیك میگوید: «در سه سال و سه ماهی كه مكزیك بودم تقریباً سخنرانیای نبود كه من انجام بدهم و عدهای در همان جلسه بدون آنكه پیش زمینه قبلی داشته باشند اسلام نیاورند!
شاید برایتان جالب باشد كه تنها در یك سخنرانی من هفت استاد دانشگاه مسلمان شدند.»
ناباورانه در چشمهای دكتر قدیری ابیانه خیره میشوم و میگویم: «شما مگر چه میگفتید كه این قدر سریع قلبها نرم میشدند». میگوید: «من فقط حقیقت اسلام را میگفتم، به ویژه وقتی این حقایق با باورهای آنها مقایسه میشد، تلألو بیشتری داشت. ریشه این تأثیرگذاری در دعوت به تفكر در اندیشههای تحریف شده مسیحیت است. ما به حضرت مسیح (ع) اعتقاد داریم و ایشان را پیامبر بزرگ الهی میدانیم، اصلاً معجزاتی كه قرآن برای عیسی مسیح (ع) و حضرت مریم قائل است بیش از معجزاتی است كه انجیل به این دو بزرگوار نسبت میدهد اما توجه كنید كه مسیحیت امروز یك مسیحیت تحریف شده است. اگر از من بپرسند مسیحی واقعی در دنیا كیست، من میگویم مسلمانان مسیحی واقعی هستند، چرا كه مسلمانان مسیح را آنگونه كه بود به رسمیت میشناسند. آنهایی كه مسیح را فرزند خدا میدانند مسیحی واقعی نیستند. متأسفانه تحریفات رخ داده در مسیحیت آن را كاملاً غیر منطقی ساخته، این همان مبنایی است كه مسیحیت را بر دگم مذهبی استوار كرده است بر پایه فكر نكن، تردید نكن و هر آنچه بر تو القا میشود بپذیر، در حالی كه قرآن مرتباً انسان را به تعقل و تفكر دعوت میكند. ما حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) داریم كه میفرمایند: «یك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است». یا «دانش گنجی است كه كلید آن سؤال است» شما ببینید كدام یك از این دو با خرد و منطق سازگارتر است. مسیحیت میگوید مسیح فرزند خدا و خدا سه تاست؛ پدر، پسر و روح القدس اما قرآن میگوید آفرینش عیسی مثل آفرینش آدم است، گفت باش (كن) و شد (فیكون) اصلاً معجزه آفرینش آدم بالاتر از معجزه عیسی است چرا كه آدم بدون پدر و مادر متولد شد اما عیسی مادر داشت.
البته تضادهای آشكاری در مسیحیت وجود دارد، از یك طرف عیسی را فرزند خدا و خدا مینامند و از طرف دیگر او را ترسو، فراموشكار و خدانشناس معرفی میكنند.»
از تـــــصویر مــغـشـوش مـسـیح تا مراسم خداخوری
مولف كتاب THIS IS ISLAM كه امسال به دو زبان اسپانیایی و انگلیسی در مكزیك منتشر شد میگوید: «در انجیل آمده حضرت مسیح به صلیب كشیده شد اما قبل از آن به یهودا گفت تو به من خیانت خواهی كرد. به پطروس گفت تو سه بار منكر من خواهی شد. من به صلیب كشیده میشوم و بعد از سه روز زنده میشوم و به آسمانها میروم. بعد حضرت مسیح در همان انجیل و بر بالای صلیب میگوید خدایا تو چرا مرا ترك كردی!
سؤال این است كه اگر مسیح میدانست زنده خواهد شد و عروج خواهد یافت چرا گمان كرد خداوند او را ترك كرده است؟! مسیحیت، عیسی (ع) را بخشی از خدا میداند و همزمان میگوید مسیح در صلیب میگفت خدایا چرا مرا ترك كردی، این یعنی نداشتن شناخت، یعنی نه تنها خدا عالم به همه چیز نیست بلكه حتی از خودش هم خبر ندارد، طوری كه بخشی از خدا فكر میكند بخش دیگر او را ترك كرده است! از طرف دیگر در آموزههای مسیحیت، حضرت عیسی (ع) را ترسو جلوه میدهند، كسی كه از مرگ میهراسیده یا از سربازان رومی میترسیده است در حالی كه قرآن صراحتاً میگوید پیامبران از مرگ هراسی نداشتهاند.»
دكتر قدیری ابیانه در ادامه به ماهیت دو مراسم بنیادین در مسیحیت به عنوان مصادیقی از تحریفهای دیگر اشاره میكند و میافزاید: غسل تعمید و مراسم عشاء ربانی مهمترین اركان از آئینهای مسیحی هستند. هر مسیحی كه متولد میشود یا هر فردی كه میخواهد مسیحی شود باید غسل تعمید داده شود. مسیحیان معتقدند هر كسی كه به دنیا میآید ذاتاً گنهكار است و گناه آدم و حوا بر دوش اوست، به طوری كه یك انسان حتی در رحم مادر هم گنهكار است. شما این اعتقاد را در برابر اسلام قرار دهید كه معتقد است هر كسی كه به دنیا میآید بیگناه و از زمان بلوغ مسئول اعمال خودش است و در روز قیامت از او سؤالی نخواهد شد مگر درباره عملكرد خودش.
از طرف دیگر كشیش در غسل تعمید میخواهد گناه اولیه فرد را پاك كند، چراكه بدون پاك كردن گناه اولیه كسی نمیتواند وارد بهشت شود، پس همه افرادی كه به هر دلیل نتوانستهاند غسل تعمید كنند، نمیتوانند وارد بهشت شوند. توجه كنید كه غسل تعمید بعد از حضرت مسیح(ع) رواج پیدا كرده است. وقتی میپرسیم پس تكلیف بشریت از آدم تا ظهور مسیح(ع) چه میشود، جوابی ندارند. میپرسیم به فرض كه نوزاد یكروزه ساعاتی بعد از تولد بدون غسل تعمید از دنیا رفت، میگویند او نمیتواند وارد بهشت شود. پس كجا میرود؟ میگویند این نوزاد به برزخ ویژه كودكان به نام «لیمبو» میرود، البته یك سال و اندی است كه پاپ جدید گفته لیمبویی وجود ندارد. {ولی نمی گوید کجا می روند}
اما ركن دیگر از آئینهای مسیحیت، مراسم عشای ربانی است كه همان مراسم خداخوری است!
نان سمبل گوشت مسیح و شراب هم نماد خون مسیح است، مسیح هم سمبل خداست، نان و شراب را میخورند كه جاودانه شوند. در انجیل یوحنا باب شش آیات 52 به بعد پس از آنكه مسیح(ع) به مردم رو میكند كه ایهاالناس مرا بخورید، میخوانیم «پس جدالی سخت در میان یهودیان درگرفت كه این مرد چگونه میتواند بدن خود را به ما بدهد كه بخوریم. عیسی به ایشان گفت آمین، آمین به شما میگویم كه تا بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید، پس هر كس بدن مرا بخورد و خون مرا بنوشد، حیات جاودان دارد و من در روز بازپسین او را برخواهم خیزاند، زیرا بدن من خوردنی حقیقی و خون من آشامیدنی حقیقی است، كسی كه بدن مرا میخورد و خون مرا مینوشد در من ساكن میشود و من در او.» این آیات دقیقاً از انجیلی نقل شد كه واتیكان منتشر كرده است.
تفكر درباره دگمها، كلید تسلیم در برابر اسلام
سفیر سابق ایران در مكزیك، غیرمسلمانهای خارجی را مخاطب كتاب «این است اسلام» و تأثیرگذاری این كتاب را در ادبیات بدون تكلف و برخوردار از گفتمان بروندینی میداند.
«در ایران هركس میخواهد كتابی درباره اسلام ترجمه كند، سراغ تألیفات علامه طباطبایی و آیتالله جوادیآملی یا علامه جعفری میرود، در حالی كه متن و محتوای این كتابها تا حدودی برای امثال ما هم ثقیل است، چه برسد به مخاطبی كه اصلاً اسلام را نمیشناسد یا اطلاعات او درباره اسلام به شدت مغشوش است.
من در بخشی از این كتاب تلاش كردهام از زاویه اعتقادات مسیحیت مباحث را پیش ببرم. شما وقتی به یك غربی میگویید در اسلام شراب حرمت دارد، باید متوجه باشید كه شراب نه تنها بخش مهمی از غذای روزانه او بلكه جزئی از مراسم مذهبی است. آنها شراب را به عنوان خون مسیح میخورند، اما من به آنها میگویم ما در اسلام چیزی به نام گناه اولیه (ذاتی) نداریم، هركس از زمان بلوغ مسئول اعمالش است، از طرف دیگر برای اینكه این اتفاق (مسئول اعمال خود بودن) بیفتد فرد باید هشیار باشد و رفتارهایش را دقیقاً زیر نظر بگیرد، معلوم است هر عاملی كه باعث شود این هشیاری آسیب ببیند، در اسلام منع شده است.
این را بگویم كه متن اسپانیایی كتاب مرا یكی از تازهمسلمانهای مكزیك به بزرگ كلیساهای شمال این كشور داده بود و بعد از مدتی كه به دیدن او رفته بود، پرسیده بود كتاب را خواندی؟ گفته بود "بله خواندم، كتاب بسیار خطرناكی است".
برای اینكه با یك رویكرد منطقی نوشته شده است!
من برایتان از این رویكرد مثال میزنم. ما در مسیحیت داریم كه حضرت مریم ازدواج كرده بود و همسرش هم یوسف نجار بود. وقتی حضرت مریم حامله به خانه برمیگردد، همسرش به خانه راهش نمیدهد، ناچار روحالقدس میآید و برای یوسف نجار شرح میدهد كه مریم به تو خیانت نكرده و مادر فرزند خداست. شما این تعبیر را در كلیساها میبینید، پارچه نوشتههای بزرگی كه رویش نوشتهاند مریم مادر خداست. من به آنها میگفتم اگر بپذیریم خدا سه تا است؛ پدر، پسر و روحالقدس، باید بپذیریم كه مریم مادر خداست، پس پدر و مادر حضرت مریم به یك خانواده استثنایی در طول تاریخ تبدیل میشوند، با وجود آنكه این پدر و مادر از نسل آدم و حوا هستند، اما آنها دختری دارند كه مادر خداست، یك نوه دارند كه خداست، دو داماد هم دارند كه یكی یوسف نجار است و یكی خدای پدر، آنها پدربزرگ و مادربزرگ خدای پسر و پدرزن و مادرزن خدای پدرند. باور كنید من وقتی این تعبیرها را از عقاید و باورهای مسیحیان استخراج میكردم، خندهشان میگرفت. میگفتند ما تا به حال به این موضوعات فكر نكرده بودیم.
اتفاقاً راست میگفتند، چراكه دگم مذهبی به شدت بر باورهای مسیحیت سایه انداخته و دینداران را از طرح پرسش و ابهام ذهنی منع میكند. كافی بود آنها را به تفكر درباره این باورها دعوت میكردم، بسیار راحت در برابر دیدگاههای منطقی اسلام تسلیم میشدند.»
ما اسب را رعایت میكنیم چه برسد به سازمانهای بینالمللی!
به قدیری ابیانه میگویم شما در مكزیك یك دیپلمات بودید و در عرف سیاسی یك دیپلمات نمیتواند فعالیت تبلیغی برای یك دین یا مذهب انجام دهد، پس پیشبینیاش چندان سخت نیست كه فعالیتهایتان در این كشور با حساسیتهایی همراه بوده باشد، میگوید: روزنامه «ال یونیورسال» همان روزهایی كه در مكزیك حضور داشتم نوشت سفارت امریكا و اسرائیل به دولت مكزیك درباره فعالیتهای قدیریابیانه هشدار دادند، حتی در اسناد ویكیلیكس هم سندی آمده كه مربوط به ملاقات رئیس جمهور مكزیك با رئیس سازمان امنیت ملی امریكاست- كسی كه در رأس 16 سازمان امنیتی امریكا از جمله سیا قرار دارد- در این دیدار بر سه موضوع تأكید میشود؛ تلاش ونزوئلا برای گسترش نفوذ در امریكای لاتین، فعالیت گسترده سفارت ایران در مكزیك و لزوم حضور پررنگ امریكا در امریكای لاتین. مرا در مكزیك به وزارت امور خارجه فراخواندند و گفتند یك سفیر نمیتواند فعالیت مذهبی كند. گفتم من مذهب را تبلیغ نمیكنم، شرح میدهم، تبلیغ غیر از تشریح است. فرض كنید من در مكزیك با همسرم جایی میرفتم، خانم من چادر سرشان میكردند. میپرسیدند چرا شما به زنان ظلم میكنید، چرا این چادر را باید تحمل كنند؟ من آنجا باید توضیح میدادم كه اصلاً فلسفهای كه پشت این حجاب وجود دارد چیست، اما توجه كنید كه اگر به آنها میگفتم همسر من حجاب دارد چون اسلام گفته است، كافی نبود، چراكه آنها به اسلام معتقد نبودند، پس باید از این زاویه وارد میشدم كه اصلاً چرا اسلام این را گفته است. وقتی هم میخواستم این چرایی را توضیح دهم طبیعی بود مباحث به نوع نگاه اسلام به انسان كشیده میشد و دامنه بیشتری مییافت. فرمانداریها، استانداریها، دانشگاهها، شهرداریها، مدارس، سندیكاها و احزاب مرا مرتب دعوت میكردند.
- چرا؟
- حرفها برایشان تازگی داشت.
- مگر وزارت خارجه مكزیك مخالفت نمیكرد؟
- من در سخنانم مواضع ایران را شرح میدادم و در امور مكزیك دخالت نمیكردم. آنجا بسیار تبلیغ میشد كه ایران در حال ساخت بمب اتمی است. میگفتم ما بمب اتم نمیسازیم، عضو آژانس هستیم و آژانس بر فعالیتهای هستهای ما نظارت دارد. میگفتند چه دلیلی داری كه ثابت كنی، میگفتم اصلاً مذهب ما اجازه این كار را به ما نمیدهد. قرآن میگوید كشتن یك انسان بیگناه مثل كشتن همه بشریت است، بمب اتم هم بین بیگناه و گناهكار فرق و فاصلهای نمیگذارد، پس وقتی نمیتوانیم این بمب را به كار گیریم، چرا بسازیم. میگفتند از كجا مطمئن شویم كه شما به تعهدات خود پایبند میمانید، من داستانی از زمان پیامبر (ص) را مثال میزدم.
«زنی میخواست اسبش را به اصطبل ببرد، اما اسب همراهش نمیآمد. زن در دامانش علوفه میگذارد و اسب به طمع علوفه دنبالش میآید، اما بلافاصله بعد از آنكه وارد اصطبل میشود زن در را میبندد و علوفه را به اسب نمیدهد. پیامبر مكرم اسلام (ص) این صحنه را میبینند و به زن میگویند تو وعده آن علوفه را به اسب دادهای پس به آن عمل كن.» میگفتم ما پای معاهده را امضا كردهایم و وعده دادهایم و به وعدهمان عمل میكنیم. ما وعده به اسب را رعایت میكنیم چه برسد به سازمانهای بینالمللی!