عکس قدیری ابیانه در نوفل لو شاتو با امام خمینی (ره) در آستانه نماز

تصویر اعتصاب غذای دانشجویان مسلمان عضو انجمن اسلامی ایران در ایتالیا و اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا در شهر رم ایتالیا در کلیسایی در شهریور 1357 با حضور قدیری ابیانه و صادق طباطبایی
تصویر قدیری ابیانه در کنفرانس خبری در اعتصاب غذای دانشجویان مسلمان در ایتالیا رم در کلیسایی در شهریور 1357 با حضور خبرنگاران و نمایندگان احزاب، سندیکاها و سازمان های حقوق بشری
اصفهان-كارشناس عالی وزارت امور خارجه و اولین دوست ایرانی شهید ادواردو آنیلی گفت:این مسلمان ایتالیایی در صحبتهایش به وضعیت ما در ایران و نعمت ولایت فقیه و نظام اسلامی غبطه می خورد.
'محمدحسن قدیری ابیانه'روز سه شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا در اصفهان اظهار داشت:این مسلمان ایتالیایی با مطالعه اتفاقی قرآن در دوران تحصیل به مذهب شیعه روی آورده بود.
گروهکی موسوم به "سازمان مخفی جوانان مسلح چریکهای فدایی" که قبلا دکتر قدیری ابیانه را به ترور تهدید کرده بود، مجددا تهدید خود را تکرار کرده است و اعلام داشته است که در برنامه حضور وی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات (تپه های پونک) به مناسبت 16 آذرماه روز دانشجو و سخنرانی در مورد شهید مهدی ادواردو آنیلی، هسته های چریکی خود را به جلسه سخنرانی برای گوشمالی اعزام خواهد کرد.
در گفت و گو با دکتر قدیری ابیانه دوست ایرانی ادواردو مطرح شد:
من به ادواردو گفته بودم که اینها نمیگذارند ثروت خانوادهات بهدست تو برسد و بلایی سرت خواهند آورد؛ چراکه یهودیهایی مثل شوهرخواهرش، برای بهدست آوردن آن ثروت نقشه کشیده بودند. خودش هم میگفت که میدانم این کار را با من خواهند کرد.
اشاره:
ادواردو آنیلی تا ۱۰ سال پیش شخصیت ناشناختهای برای
ایرانیان بود. بیشترین خبری که در اینباره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس
یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است.
اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازهاش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همگی بهانههایی بودند تا به سراغ دکتر قدیری ابیانه که از نزدیکترین دوستان او بود، برویم و از ادواردو آنیلی بیشتر بدانیم
برای ملاحظه قسمت اول اینجا را کلیک کنید
من به ادواردو گفته بودم که اینها نمیگذارند ثروت خانوادهات بهدست تو برسد و بلایی سرت خواهند آورد؛ چراکه یهودیهایی مثل شوهرخواهرش، برای بهدست آوردن آن ثروت نقشه کشیده بودند. خودش هم میگفت که میدانم این کار را با من خواهند کرد.
اشاره:
ادواردو آنیلی تا ۱۰ سال پیش شخصیت ناشناختهای برای
ایرانیان بود. بیشترین خبری که در اینباره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس
یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است.
اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازهاش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همگی بهانههایی بودند تا به سراغ دکتر قدیری ابیانه که از نزدیکترین دوستان او بود، برویم و از ادواردو آنیلی بیشتر بدانیم :
* نظر او درباره ایران و انقلاب اسلامی چه بود؟
* ادواردو در ایتالیا فعالیتهای اسلامی و مذهبی خاصی هم داشت؟* او پیشبینی میکرد که چنین سرانجامی پیدا کند؟
* لطفا از ماجرای خبری که در رسانههای داخلی درباره شهادت ایشان منتشر شد، بگویید.
به قلم: دکتر محمد حسن قدیری ابیانه
سه سال پیش هم آمریکایی ها پروژه ای را در مکزیک در رابطه طرح اقدامات تروریستی توسط ایران و ارتباط با مافیا کلید زدند که با عکس العمل سریع سفارت و افشاگری در مورد آن عقیم ماند. اما متاسفانه بیش از یک سال است که سفارت بدون سفیر است و پروژه های متعدد تبلیغاتی بدون پاسخ مانده است.
روزنامه اونیورسال که یک روزنامه دست نشانده آمریکا در مکزیک است، حدود سه سال قبل، تیتر تمام صفحه اول خود را به داستان سرایی در مورد آموزش باندهای مافیایی مکزیک توسط سپاه پاسداران ایران اختصاص داده بود و در آن مدعی شده بود که اعضای سپاه قدس ایران با زنان مکزیکی ازدواج می کنند تا پاسپورت مکزیکی بگیرند و سپس نام خود را به مکزیکی تغییر می دهند تا بتواند راحت به آمریکا تردد کنند و در آنجا به عملیات تروریستی دست بزنند. در آن مدعی شده بودند که سپاه قدس از دو سال قبل پایگاه هایی را برای آموزش باندهای مواد مخدر در شمال مکزیک راه انداخته است و به آنها در مورد بکارگیری سلاح های پیشرفته آموزش می دهد و داستان پردازی های بیشتر در این ارتباط.
این مطالب را به نقل از مقامی در سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکا که خواست نامش فاش نشود نوشته بود.
بلافاصله اطلاعیه ای از طرف سفارت صادر و این ادعاها را رد کرده در اختیار رسانه ها قرار دادم.
اینجانب که در آن زمان سفیر بودم و از قبل ملاقاتی با مقامات وزارت امور خارجه را در برنامه خود داشتم به مطلب منتشره در روزنامه اشاره کردم و گفتم ...
پاسخی به بیانیه سراسر کذب سازمان میراث فرهنگی پیرامون مجسمه های مستهجن
دکتر محمد حسن قدیری ابیانه
روسای فعلی، سابق و اسبق سازمان میراث فرهنگی !
اطلاعیه ای که در پاسخ به درج خاطره ای در وبلاگ شخصیم درباره نمایش آثار مستهجن در خارج از کشور صادر کرده اید را مشاهده کردم.
متاسفانه شما در آن اطلاعیه نه تنها بابت این خیانت فرهنگی از مردم شریف و عفیف ایران عذرخواهی نکرده اید، بلکه برای توجیه اقدام زشت خود با دروغ گویی بی پروا آسمان و ریسمان بافته اید و مطالب و محاورات تماما کذبی را بیان کرده اید که نشان دهنده عدم پایبندی نویسندگان این اطلاعیه رسمی به اخلاق دینی و تعمد در دروغگویی است و متاسفانه به عنوان بدنه ای از دولت حتی در طرح دروغ های عجیب خود ملاحظه روابط دیپلماتیک را هم نکرده اید.
آقای احمد زاده، رییس فعلی سازمان میراث فرهنگی!
...
به گزارش ميراث آريا (Chtn)، روابطعمومي سازمان ميراث فرهنگي، صنايعدستي و گردشگري در پاسخ به ادعاهاي «قديري ابيانه»، سفير سابق ايران در مکزيک که در وبلاگ شخصي او منتشر شده، پاسخ داد.
همراه با پاسخ قدیری ابیانه به این ادعای مضحک میراث فرهنگی
موزه بر دوران قبل از اسلام تاکید داشت و آثار آن دوران را گرد آوری نموده بود و تقریبا از آثار دوران اسلامی خبری نبود. لیکن آنچه تعجب و تاسف مرا بر انگیخت تعداد قابل توجهی از آثار مستهجن تاریخی بود که در بین این آثار دیده می شد. این مجسمه ها آشکارا و بی شرمانه به اندام های تناسلی مردان و زنان پرداخته بود و در یک مورد نیز معاشقه عریان مرد و زنی را ترسیم می کرد. این مجسمه ها چیزی جز آنچه در ادبیات امروز دنیا صنعت پورن خوانده می شود نبود. قلم از ذکر جزییات این مجسمه ها و انتشار تصاویر آن شرم دارد اما تصاویر آن موجود است.
باسمه تعالی
توضیح در مورد مصاحبه اینجانب در مورد ماجرای مک فارلین
چند ماه قبل آقای رحمانی از روزنامه ایران مرا دعوت به مصاحبه کرد. وقتی پذیرفتم اصرار داشت تا در مورد ماجرای مک فارلین مصاحبه کنم. دلیل مصاحبه با خود را پرسیدم. گفت اطلاع یافته که من مسئول تهیه کتاب آن ماجرا از طرف رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت شده بودم.
اصرار داشت که من مطالب محرمانه را افشا نمایم!
من هم که نقطه ضعفی در این رابطه قائل نبودم، از بیان اطلاعات محرمانه که مجاز به افشای آن نبودم خودداری کرده و صرفا با استناد به اطلاعاتی که از طریق رسانه ها دریافته بودم تحلیل خویش را بیان کردم.
قرار بود این مصاحبه در ویژه نامه روزنامه ایران سر در بیاورد و قبل از آن نیز متن را برای اینجانب ارسال دارند تا اگر اشکالی در تدوین مصاحبه باشد رفع گردد.
مصاحبه بعد از مدتی بدون اینکه متن برای ویرایش برایم ارسال گردد در خبرگزاری رجانیوز منتشر شد.
من از ماجرایی که در آمریکا به ایران گیت معروف بود با نام ماجرای مک فارلین که از مسئولین این ماجرا بود و در هواپیمای حامل سلاح ها به ایران آمده بود نام بردم.
هر چند تاکید کردم که حضور مک فارلین در هواپیما بدون اطلاع مقامات ایرانی بود، لیکن از اطلاع آقای هاشمی از اصل ماجرای مک فارلین و نیز اطلاع حضرت امام (ره) از کلیت ماجرا و اجازه ایشان به آقای هاشمی برای پیگیری اصل ماجرا سخن گفتم.
تاکید کردم که ورود هواپیما به ایران در ماجرای مک فارلین نمی تواند بدون اطلاع باشد، لیکن مصاحبه کننده به اشتباه برداشت کرده بود که ورود مک فارلین با هواپیما نمی تواند بدون اطلاع باشد.
متاسفانه در مصاحبه ای که در رجا نیوز چاپ شد، که البته از اصل مصاحبه بی اطلاع بودند، از زبان اینجانب به مطلع بودن آقای هاشمی و حضرت امام (ره) از قبل نسبت به سفر شخص آقای مک فارلین به ایران اشاره شده است که چنین نبوده است.
نه حضرت امام (ره) و نه آقای هاشمی و نه مسئول دیگری از حضور مک فارلین در هواپیما از قبل خبر نداشته اند. شاید اشتباه خبرنگار در تدوین متن این بوده که بنده اشاره کردم به اینکه آنها از ماجرای مک فارلین اطلاع داشته اند که منظور همان ماجرایی است که در آمریکا به ایران گیت معروف شد و منظور من سفر مک فارلین به ایران و اطلاع قبلی آقای هاشمی و حضرت امام (ره) از سفر وی نبوده است. زیرا آنها از آن اطلاع نداشته اند.
اخیرا سایت های ضدانقلاب با اشاره به مصاحبه اینجانب سعی کرده اند به استناد آنچه از قول بنده نقل قول شده است، اظهارات مقامات عالی رتبه مورد نظر ایران نسبت به بی اطلاعی آقای هاشمی و حضرت امام (ره) از سفر مک فارلین با هواپیما را فریب افکار عمومی در آن زمان عنوان نمایند.
لذا لازم دیدم با تشریح موضوع، اشتباه رخ داده را اصلاح کنم. امیدوارم هر چه زودتر ابعاد ماجرای مذکور تدوین و منتشر شود تا پیروزی بزرگی که از این بابت برای ایران پیش آمد و ذلتی که نصیب آمریکا شد بیش از پیش روشن گردد.
محمد حسن قدیری ابیانه
21/3/1390
» شهید ادواردو آنیلی کیست؟
ادواردو آنیلی تا 10 سال پیش شخصیت ناشناختهای برای ایرانیان بود. بیشترین خبری که در اینباره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است. اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازهاش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همگی بهانههایی بودند تا به سراغ دکتر قدیری ابیانه که از نزدیکترین دوستان او بود، برویم و از ادواردو آنیلی بیشتر بدانیم:
بنا به اظهار مقامات فرانسوی خمینی از بدو ورود به پاریس تاکنون سه بار محل اقامت خود را تغییر داده است و طی این مدت با ابوالحسن بنیصدر ـ صادق قطبزاده ـ مظفر فیروز ـ غضنفرپور ـ سیدشمسالدین مجابی و تعداد کثیر دیگری از ایرانیان مقیم فرانسه و سایر کشورهای اروپا بویژه ایتالیا و آلمان تماس داشته است. ضمناً صادق قطبزاده شخصاً به عراق رفته و خمینی را با خود به فرانسه برده است.
قديريابيانه در گفتوگوي تفصيلي با فارس:
خبرگزاري فارس 3 خرداد 1390: يك كارشناس مسائل سياسي گفت: تمام كساني که در فتنه نقش ايفا كردند و حتي كساني كه در فتنه سكوت كرده و از حقوق و رأي ملت، قانون اساسي و نظام اسلامي دفاع نكردند، به هيچ وجه شايستگي نامزدي در انتخابات شوراي شهر را هم ندارند؛ چه رسد به مجلس يا رياست جمهوري.
محمدحسن قديري ابيانه كارشناس ارشد مسائل سياسي و سفير سابق ايران در مكزيك و استراليا در گفتوگويي تفصيلي با خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، در خصوص جريان موسوم به دوم خرداد و يا اصلاحات با واكاوي اين جريان اظهار داشت: اصلاح از نظر ما يعني در مسير الهي قرار گرفتن و حاكميت احكام اسلام ناب را به اجرا گذاشتن؛ اما آنها كه خود را سران اصلاحات ميدانستند، نشان دادند كه منظورشان از اصلاح، دور كردن مردم از از دين و باورهاي مذهبي بوده است. ...
ماجرای مك فارلين بدون هماهنگي با امام نبود
محمد رحماني- شايد با مرور تيتر و نام قديري ابيانه براي عده اي سؤال مطرح شود كه «اين ماجرا به قديري چه ارتباطي دارد؟» اما راز ارتباط قديري با اين پرونده حاصل سالها همراهي با هاشمي رفسنجاني است؛ تا آنجا كه وي به سفارش رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام مسئول نگارش كتاب مك فارلين مي شود. وي كه اتفاقاً رابطه مستمري با رسانهها دارد اين بار با محافظهكاري به سؤالات مرتبط با مك فارلين پاسخ مي داد. البته وي معتقد است كه «من اجازه افشاي اطلاعات سري را ندارم و اين امر محافظهكاري نيست.»
گويا شما قرار بوده به درخواست آقاي هاشمي كتابي را در رابطه با ماجراي مك فارلين به نگارش درآوريد، ماجراهاي نگارش كتاب و نقش ناتمام خود در اين پرونده را براي ما شرح بدهيد؟
نامه قدیری ابیانه به میر حسین موسوی در سال 1360
این نامه را محمد حسن قدیری ابیانه در زمانی که رایزن مطبوعاتی بوده به میر حسین موسوی که نخست وزیر و وزیر خارجه بوده نوشته است.
برادر میر حسین موسوی نخست وزیر و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران
با عرض سلام و آرزوی موفقیت برای شما در پیشبرد اهداف اسلامی و آرزوی موفقیت کامل خط امام بر خط کفر و نفاق، لازم میدانم مطالبی را بعرض برسانم.
گویا سفارت جمهوری اسلامی ایران در رم نفرین شده است. از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون هیچگاه فرد صالحی در راس این نمایندگی قرار نگرفته است.
من (قدیری ابیانه) در سه سال پایانی دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی معاون دفتر ایشان در امور ارتباطات و تبلیغات دولت بودم. وقتی خاتمی به ریاست جمهوری رسید نیز تا زمانی که ابطحی به ریاست دفتر برگزیده شود کماکان در این سمت باقی ماندم و با آمدن وی اولین معاونی که جایگزین گردید من بودم.
برای خداحافظی با رئیس جمهور جدید با ایشان ملاقات کردم و در این ملاقات بر ضرورت حذف یارانه ها و اختصاص این مبالغ کلان به توسعه و عمران و آبادانی کشور تاکید نمودم.
وی گفت سلسله مقالات مرا که در روزنامه اطلاعات تحت عنوان نقدی بر محو فقر نوشته بودم (طی 30 شماره) همه را خوانده است و آن را قبول دارد و به خاطر همین هم در تبلیغات انتخاباتی اصلا بر موضوعات اقتصادی تاکید نکرده است.
به او گفتم اگر یارانه ها را هدفمند نسازد طی 4 سال دوره ریاست جمهوری وی یا هشت سال در دوره بعدی کشور را فقیرتر تحویل رئیس جمهور بعدی خواهد داد و آمادگی خویش را برای کمک به وی در این راستا اعلام کردم.
با توجه اظهار علاقه وی به عمل به حذف یارانه های سوخت که بعدا نام هدفمند سازی یارانه ها بر آن نهاده شد، اینجانب به عنوان شخصیت حقیقی اقدام به تهیه طرحی نمودم که در آن زمان، طبقه بندی سری را برای آن انتخاب کرده و برای ایشان ارسال نمودم.
از آنجا که طبقه بندی نامه مذکور توسط شخص اینجانب به عنوان شخصیت حقیقی سری تعیین شده بود و اینک انتشار آن اشکالی ندارد، آن را منتشر می نمایم و اینکار از نظر حقوقی انتشار اسناد محرمانه دولتی محسوب نمی گردد.
خاتمی در دوران ریاست جمهوری خود هدفمند سازی یارانه ها را به اجرا در نیاورد، هر چند به دلیل اینکه مجلس ششم عملا در دست وی بود انجام آن امکانپذیر بود.
خاتمی در پایان دوره ریاست جمهوری خویش از اینکه نتوانسته است یارانه ها را هدفمند کند اظهار تاسف کرد. اقدامی که خوشبختانه در دولت دکتر احمدی نژاد عملیاتی شد.
دکتر محمد حسن قدیری ابیانه
«در تمام طول راه بازگشت (از طبس) احساس پوچی و پژمردگی میکردم. آه. آه. یأس بر وجودم سایه افکنده بود. گریهام گرفت. این موقعی بود که نشستم و با تمام وجود گفتم: یا عیسی مسیح! تو میدانی که چه افتضاحی به بار آمده است.
ما واقعا باعث شرمساری کشور بزرگمان (آمریکا) شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس میکردم. نمیخواستم صحبت کنم، یا هیچ کار دیگری انجام دهیم؛ فقط احساس میکردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود.»
مطلب فوق عین مطلبی است که چارلی بکویت، فرمانده عملیات نافرجام طبس، در کتاب خود به نام نیروی دلتا در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس به رشته تحریر در آورده است.
هامیلتون جوردن (۲) رئیس کارکنان کاخ سفید، در کتاب خود به نام «بحران»(۳) دربارهِ آنچه در لحظه دریافت خبر برخورد هلپکوپتر و هواپیما در کاخ سفید گذشت، مینویسد ...
مربوط به مناظره فروردین سال 1359. مناظره ای که ادواردو آنیلی آن را دید و منشاء دوستی بین او و قدیری ابیانه شد.
نماز جماعت و تظاهرات اعضای انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در ایتالیا در ایستگاه قطاز شهر رم بر ضد شاه و برای برقراری حکومت اسلامی ماه ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
تظاهرات در مقابل درب کلیسای سن پیتر در واتیکان و نماز جماعت در شهریور 1357 در اعتراض به جنایات شاه توسط انجمن اسلامی دانشجویان ایتالیا و اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا
قدیری ابیانه در بین دانشجویان که در حال نماز جماعت هستند
وقتي شنيدم كه راديو ايران آزاد شده است و درگيريها در اطراف آن به شدت ادامه دارد، ديگر فرصت را براي عزيمت دانشجويان مسلمان از سراسر ايتاليا به رم براي اشغال سفارت كافي ندانستم و احساس كردم بايد بلافاصله به سفارت بروم و با معرفي خود به عنوان نماينده دولت موقت اداره سفارت را بعهده بگيرم و هر خطري را در اين راه استقبال كنم. خون من كه رنگينتر از خون مردم مسلمان و مؤمن كشورمان نيست كه اين روزها با شعار الله و اكبر به فرمان رهبر و مولايشان به مقابله با دژخيمترين و سفاكترين رژيم زمانه و حاميان جهاني آن پرداختهاند. به طرف سفارت به راه افتادم و در راه به آنچه بايد كرد ميانديشيدم. نزديك سفارت از اتوبوس پياده شدم و يك بار به منزل محل تجمع زنگ زدم. يكي از دوستان انجمن اسلامي شهر فلورانس بنام محمد جلالي كه برادرش در شهر رم فرش فروشي داشت، آپارتماني را در اختيار ما گذاشه بود. او كه نقاش و خطاط ماهري هم بود به منزل برگشته بود. از او خواستم كه عكس حضرت امام(ره) را روي پارچه بزرگي بكشد تا موقع اشغال و در حقيقت آزاد سازي سفارت روي درب ورودي سفارت نصب شود. قرار شد متني هم تحت عنوان سفارت جمهوري اسلامي ايران در ايتاليا به فارسي و ايتاليايي نوشته شود تا بتوان آن را روي تابلو سفارت شاهنشاهي نصب كرد. او به سرعت اين كارها را انجام داد. محمد جلالي اكنون استاد رشته معماري دانشگاه شهيد بهشتي تهران است. تلفن بعدي به همان مأمور رمز بود. به او گفتم كه من عازم سفارت هستم و از او خواستم سريعاً خود را برساند. هوا تاريك شده بود و نم نم باران ميباريد. زير باران خود را به سفارت رساندم، اين دفعه يك ايراني ارمني به نام آرام كه منزلش در سفارت بود به دم در آمد و از پشت ميلههاي درب دوم سفارت با من صحبت كرد. به او گفتم: من قديري، نماينده دولت موقت انقلاب اسلامي هستم و آمدهام سفارت را تحويل بگيرم. گفت: آقا من اينجا هيچ كاره هستم. من نگهبان سفارت هستم و هيچ مسئولي هم در سفارت نيست و شما لطفا فردا مراجعه بفرماييد. گفتم: الان من مسئول سفارت هستم و شما بايد به دستورات من عمل كرده و آن را اجرا كنيد. مگر نشنيدي كه راديو هم آزاد شده است. گفت: شنيدم، ولي من چنين اختياري ندارم و ضمناً كليدهاي ساختمان سفارت نيز در اختيار من نيست. منزل من در گوشه از حياط سفارت است. گفتم: چه كسي اختيار سفارت را دارد؟ گفت، كار دار سفارت آقاي پرويز زاهدي كه اكنون در اقامتگاه (رزيدانس) است و در سفارت نيست. سفارت تعطيل است و هيچكس جز من و خانوادهام در سفارت حضور ندارد. گفتم: خيلي خوب: ميآيم توي سفارت و به او تلفن ميزنم تا بيايد سفارت را تحويل من دهد. گفت: لطفاً از بيرون زنگ بزنيد. گفتم: نه، ميخواهم از داخل سفارت زنگ بزنم. گفت: من اجازه ندارم شما را و هيچكس ديگر را به سفارت راه دهم. قدري خود را ناراحت نشان دادم و با قاطعيت گفتم: مثل اينكه شما نميخواهي در سفارت، به كارت ادامه دهي، اگر در را باز نكني از حالا به فكر ترك سفارت باش و يادت باشد كه همكاري نكردي. قدري جا خود و به فكر فرو رفت. در اين لحظه مأمور رمز سفارت كه روز قبل با ما اعلام همبستگي كرده بود به سفارت رسيد و او هم از آن دربان خواست كه در را باز كند و گفت كه ديگر اوضاع فرق كرده و رژيم شاه تمام شده است. از امروز آقاي قديري رئيس سفارت است. كاري نكن كه نتواني به همكاري با سفارت ادامه دهي. او قدري سست شد و گفت: پس لطفاً بعد از اينكه تلفن زديد، سفارت را ترك كنيد. گفتم: نميگذارم براي شما مشكلي پيش بيايد. وارد حياط سفارت شده و به خانه او كه گوشه سفارت بود رفتم، همسرش نيز مثل او گيج شده بود. به او سلام كردم. آقاي آرام مرا به عنوان نماينده دولت موقت معرفي كرد. نگران آينده خود بود. به او گفتم: اگر همكاري كنيد به كارتان ادامه خواهيد داد. كنار تلفن نشستم. آقاي آرام تلفن كاردار را گرفت و با كار دار سفارت آقاي پرويز زاهدي صحبت كرد و گفت: آقاي قديري، نماينده دولت موقت اينجا هستند و ميخواهند با شما صحبت كنند. كار دار پرويز زاهدي، پسر عموي اردشير زاهدي بود. ظاهراً از 18 بهمن كه با سفارت تماس گرفته بودم و خود را نماينده دولت موقت معرفي كرده بودم. سفير كه انصاري نام داشت و الان از فعالان ضد انقلاب خارج از كشور است، مفقودالاثر شده بود. گوشي را گرفتم و سلام كردم. مهلت نداد و گفت، قربان سلام عرض ميكنم. من نوكر و چاكر شما هستم و هر چه امر بفرمائيد اطاعت ميكنم!!! گفتم: همين الان به سفارت بيائيد و در را باز كرده و سفارت را تحويل ما دهيد. گفت: هر چه امر بفرمائيد. من هم اطاعت خود را از شما و دولت موقت اعلام ميكنم و افزود: اگر اجازه دهيد من فردا اول وقت در سفارت حاضر شده و كليد را تحويل خواهم داد و خود و همكاران در خدمت شما خواهيم بود. در حقيقت سفارت فتح شده بود. همه چيز مثل موم در دست ما بود و سفارت را در اختيار داشتيم. دير وقت بود و بايد به فكر برنامههاي فردا ميبوديم. با در خواست او موافقت كردم و گفتم: بسيار خوب، فردا ساعت 7 صبح اينجا باشيد. اما وارد ساختمان نشويد، با حضور من بايد در سفارت باز شود و فردا خواهم گفت كه چه بايد كرد و ضمناً فردا جز كاركنان سفارت و آنهايي كه من ميگويم هيچكس حق ندارد وارد سفارت شود. گفت: اطاعت قربان هر چه بفرمائيد. با چند بار نوكرم، چاكرم گفتن خداحافظي كرد. خيال من راحت شد كه ديگر از بابت كاركنان سفارت مشكلي نخواهيم داشت. آقاي آرام، نگهبان ارمني سفارت كه صداي كاردار سفارت و لحن او را از تلفن شنيده بود كاملاً تغيير حالت داده بود. از اينكه در سفارت را به روي ما باز كرده بود و اجازه داده بود تا ما از خانهاش تلفن كنيم، خوشحال بود و تعارف كرد تا شام را در منزلش بخوريم، اما من تشكر كردم و لب به چيزي نزدم. به او گفتم: بدون اجازه من هيچكس حتي خود كار دار و كاركنان سفارت و خود شما هم حق ورود به ساختمان سفارت را نداريد. من فردا صبح زود ميآيم و آنچه بايد انجام گيرد را ميگويم. به او تأكيد كردم كه كاركنان سفارت فقط وارد محوطه حيات سفارت شوند و هيچ ايراني و غير ايراني را نيز به درون محوطه سفارت و حياط هم راه نميدهيد. تابلوي سفارت شاهنشاهي را با كاغذ يا پارچه بپوشانيد، تا فردا تابلوي جديد نصب كنيم. اطمينان داد كه تمام موارد فوق را رعايت خواهد كرد. من هم قول ادامه حضور او را در سفارت دادم و از همكاري او تشكر كردم. از صحبتهاي من هم او و هم همسرش خوشحال شدند. با مأمور رمز از سفارت بيرون آمدم. مأمور رمز هم از نتيجه كار راضي و به آينده خود اميد وار بود. آن نگهبان ارمني سالهاي سال در سفارت به همكاري ادامه داد. و از پرتلاشترين كارمندان سفارت بود. كارمند رمز مورد اشاره نيز در وزارت خارجه باقي ماند و مدتي را نيز تحت مديريت اينجانب در زمان تصدي پست مدير كلي اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه كار كرد، احتمالاً الان بايد بازنشسته شده باشد. پرويز زاهدي، مدتي كاردار بود و سپس وقتي مأموريتش پايان يافت از بازگشت به كشور امتناع نمود و ظاهراً عازم آمريكا شد. 21 بهمن 1357، شب، در حالي كه باران ميباريد سفارت را ترك كردم. در حالي كه سفارت به زيبايي فتح شده بود. در حالي سفارت را ترك كردم كه اميد ديدار مجدد حضرت امام (ره) پدر و مادرم و بازگشت به ايران در دلم شادي و شعف ايجاد كرده بود. آخر من از سال 1353 تا پيروزي انقلاب اسلامي يعني به مدّت 5 سال نتوانسته بودم به ايران باز گردم. برادرم فريدون كه دو سال از من كوچكتر است و او هم براي تحصيل در رشته معماري به ايتاليا آمده بود، در تابستان سال 1355 به ايران باز گشت و نتوانست به ايتاليا بازگردد. ساواك او را دستگير و ممنوعالخروج كرده بود. ساواك از فعاليتهاي او اطلاعي نداشت و نميدانست كه او هم در بنيانگذار انجمن اسلامي فلورانس كه اولين انجمن در ايتاليا بود، شركت داشت و بسيار هم فعال بود. ليكن از فعاليتهاي اينجانب اطلاعاتي بدست آورده بود. فعاليت انجمن اسلامي فلورانس تا آن زمان مخفي بود. ولي وقتي كه فهميدم كه لو رفتهام، فعاليت خود را به صورت علني آغاز كردم و اين امر امكان فعاليت بيشتري را برايم ايجاد كرد. البته اميد به بازگشت به ايران را از دست داده بودم و 5 سال بود از ديدن پدر و مادر و ساير بستگان عزيزم محروم بودم .هوا سرد و باراني بود. به سمت منزل محمد جلالي رفتم و شب را نزد او ماندم. او داشت عكسي از حضرت مام (ره) را كه مشت خود را گره كرده بود روي پارچهاي سفيد ميكشيد،
تا درب سفارت را به آن مزّين كنيم. بقيه هم كم و بيش آمده بودند. ماجراي حضور من در سفارت و گفتگويم با كاردار را برايشان گفتم: هم از آنچه پيش آمده بود خوشحال بوديم. سفارت بدون درگيري فتح شده بود. ما فقط نگران اوضاع در ايران بوديم.