مصاحبه با دکتر قدیری ابیانه در مورد شهید ادواردو آنیلی

توسط : saeed2009

» شهید ادواردو آنیلی کیست؟

ادواردو آنیلی تا 10 سال پیش شخصیت ناشناختهای برای ایرانیان بود. بیشترین خبری که در اینباره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است. اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازهاش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همگی بهانه‎‎هایی بودند تا به سراغ دکتر قدیری ابیانه که از نزدیکترین دوستان او بود، برویم و از ادواردو آنیلی بیشتر بدانیم:

* اگر موافق باشید، ابتدا مقداری درباره خانواده شهید ادواردو و جایگاه آن‎‎ها در کشور ایتالیا توضیح بفرمایید.

اجداد ادواردو با راهاندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آنجا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانک‎‎ها و بیمهها، باشگاه یوونتوس و… هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است. اما چه اتفاقی میافتد که پدرش که یک کاتولیک مسیحی بوده میرود با یک زن یهودی ازدواج میکند؟ این ازدواج را اتفاقی نمیدانم، چون زمینهساز آن صهیونیست‎‎ها بودند تا بعدا بر این ثروت عظیم دست یابند.

نکته مهم دیگر، اینکه وقتی یک زن یهودی با یک مرد مسیحی ازدواج میکند و یا بالعکس، در آن خانواده مرگ و میر آغاز میشود؛ بهنحوی که ثروت بیشتر به فردی که همسر یهودی دارد برسد.

یکی از عموهای ادواردو بعد از این ازدواج فوت میکند که قابلبررسی است و جالب اینکه خواهر ادواردو با یک خبرنگار یهودی به نام “الکان ” ازدواج میکند و از او چهار بچه دارد – چون هرچه بچههای بیشتری در این خانواده به دنیا بیایند بهنفع یهودیان است – ولی در آخر کارشان به اختلاف میکشد و خواهر ادواردو طلاق میگیرد و با یک مسیحی ازدواج میکند. از اینجا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو بهوجود میآید.

در نهایت، چون بعدها ادواردو مسلمان شد، پدرش حاضر نشد که ارث و میراثش را بهدست او بسپارد؛ لذا پسرعموی مسیحیاش را بهعنوان جانشین تعیین کردند. اما ناگهان این خبر پیچید که او بر اثر سرطان ناشناختهای فوت کرد. اگر زنده میماند، مدیریت این اموال به یک مسیحی میرسید و این چیزی نبود که یهودیان مایل به آن باشند؛ لذا معتقدم که او را هم کشتند.

بعد از شهادت ادواردو این ارث قانونا به خواهرش میرسید، اما با کمک مادر ادواردو حدود 500 میلیون دلار را که در مقابل ثروت خانواده ادواردو بسیار ناچیز است، به خواهرش دادند و با فریب از او امضا گرفتند و به نوعی او را از ارث محروم کردند که بعدها وی از دست مادر خود در دادگاه بهخاطر این موضوع شکایت کرد، اما به هر حال مدیریت این سرمایه عظیم دست خواهرزاده‎‎های یهودی ادواردو افتاد.

* ادواردو کی و چگونه مسلمان شده بود؟

ادواردو کسی بود که خانواده او تعیین میکردند که مردم چگونه باید فکر کنند. لذا او پشتپرده‎‎ها را میدانست، میدانست که صاحبان صنایع برای حفظ ثروتشان و برای افزایش آن و برای اینکه مقاومت‎‎های اجتماعی در این رابطه رخ ندهد، باید افکار عمومی را بسازند؛ لذا خانوادهای به این ثروتمندی هزاران راه را میپیماید تا افکار عمومی را شکل دهد. احساس آزادی در غرب بسیار مهم است؛ فرد باید اسیر باشد، ولی احساس آزادی کند. لذا در این زمینه سرمایهگذاری زیادی میکنند، مثلا در محافل دانشجویی غربی ظاهر امر این است که دانشجویان میتوانند هر فعالیتی که میخواهند انجام دهند، اما اگر آن‎‎ها فعال سیاسی شدند و حرکتی کردند که از آن احساس خطر شود، در این صورت، حکومت راه‎‎های دیگری را انتخاب میکند؛ مثلا مواد مخدر را در ماشین فعال سیاسی میگذارند و بعد آن را کشف میکنند و به این جرم وجهه او را خراب میکنند؛ همان کاری که با ادواردو کردند و کوشیدند او را متهم به حمل 300 گرم هروئین کنند؛ در حالیکه او در سفری که به ایران داشت با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر وابدارد.

بنابراین او که از نحوه قربانی کردن مردم و افکار خبر داشت، نمیتوانست خودش قربانی باشد. لذا مثل مردم عادی فریب تبلیغات را نمیخورد و چون پدرش مسیحی و مادرش یهودی بود، نمیتوانست هم مسیحی و هم یهودی باشد، بنابراین دنبال حقیقت بود. این بود که برای کشف حقیقت شروع به خواندن فلسفه ادیان کرد. نکته مؤثر دیگر، اینکه ادواردو همه چیزهایی را که دیگران فکر میکنند داشتن آن‎‎ها خوشبختی میآورد، داشت ولی میدانست هیچکدام از این‎‎ها برای او خوشبختی نمیآورد. البته ادواردو تنها کسی نبود که در اوج داشتن امکانات بهدنبال کشف حقیقت بود. کسان دیگری را در ایتالیا میشناختم که یکی از آن‎‎ها قهرمان کاراته ارتش‎‎های جهان بود. او روزی که حمله طبس رخ داد، به من زنگ زد و با هیجان گفت: “دیدی فرشته‎‎ها چه کردند؟ ” او شخصی بود که میگفت: “من مرتکب هر گناهی که شما فکر کنید، شدهام؛ هرچه میخواستم، بهدست آوردهام و وقتی به همه آنچه میخواستم رسیدم، دیدم آن چیزی که من بهدنبالش بودهام، این‎‎ها نبوده و از آنجا به بعد بود که مذهبی شدم. ” البته مسلمان نشده بود، ولی به این نتیجه رسیده بود که اسلام دین الهی است و پیامبر اسلام پیامبر خداست، ولی او معتقد بود که خدا اسلام را برای خاورمیانه خواسته و بهشدت هم به امامخمینی علاقه داشت و حتی میگفت: “من فکر میکنم آن کسی که شما منتظرش هستید، ایشان است. ”

ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف “پرینستون ” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما این‎‎ها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد. قرآن را کامل میخواند و تصمیم میگیرد مسلمان شود؛ بدون اینکه نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجا میگوید من میخواهم مسلمان شوم، شهادتین را میگوید و آنجا نامش را “هشام عزیز ” میگذارند. حالا یک جوان 20 ساله که پدر و مادرش را دوست دارد و راه بهشت را پیدا کرده است، طبیعتا میخواهد راه بهشت را به پدر و مادرش هم نشان بدهد.

لذا تصمیم میگیرد آن‎‎ها را هم به دین اسلام دعوت کند. آن‎‎ها ابتدا سعی کردند که او، دست از اسلام بردارد. فکر میکردند این یک احساس زودگذر است و آن را خیلی جدی نگرفتند، ولی او هرچه بیشتر مطالعه میکرد، محکمتر میشد.

* شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟

در دهه فجر انقلاب و در شهریور 1358 بهعنوان رایزن مطبوعاتی مشغول به کار در سفارت ایران در ایتالیا شدم؛ در حالیکه هنوز دانشجو بودم. شش ماه قبل از جنگ ایران و عراق در فروردین 1359 من را دعوت کردند برای شرکت در مناظرهای با مسئولین مطبوعاتی سفارتخانه‎‎های آمریکا، عراق، یک خبرنگار ایتالیایی و یک مجری در شبکه دو تلویزیون ایتالیا. این زمانی بود که بهخاطر مسئله گروگانگیری‎‎ها اخبار ایران در اوج رسانه‎‎ها بود. گفتم حاضر به مناظره با دیپلماتهای آمریکا نیستم، مگر اینکه هر دو طرف بهعنوان خبرنگار برویم. عنوان برنامه بهنظرم “بحران خلیجفارس، خطری برای جهان ” بود. من آن مناظره را اینگونه آغاز کردم: به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداوند قویتر از ناوهای آمریکا و بعد گفتم من این عنوانی را که شما برای برنامه انتخاب کردید، قبول ندارم. من میگویم سلطهگری آمریکا خطری برای جهان ” و مناظره را شروع کردم. من پیروز مطلق این مناظره بودم. بر حسب اتفاق، ادواردو این مناظره را دیده و خوشش آمده بود. یک هفته بعد ادواردو آمد منزل ما، با یک موتورسیکلت گازی دست دوم، بدون اینکه خودش را معرفی کند؛ به نگهبان در منزل ما که ایتالیایی بود، گفته بود میخواهم آقای “قدیری ” را ببینم. در آن زمان من خیلی مشغله داشتم. برای همین گفتم به او بگویید فردا به سفارت بیاید تا با هم صحبت کنیم. ولی چون ممکن بود در آنجا او را بشناسند، نمیخواست به آنجا بیاید. بنابراین پیغام داد به قدیری بگویید خداوند هر در بستهای را میگشاید و من به محض گرفتن این پیغام گفتم، او را به داخل راهنمایی کنید. به استقبالش رفتم. او جوان قدبلندی بود.

خواستم خودش را معرفی کند. گفت من ادواردو آنیلی هستم. من بدون آنکه انتظار جواب مثبتی داشته باشم، پرسیدم شما با آن خانواده معروف آنیلی نسبتی دارید؟ گفت بلی، من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر آنیلی هستی پس چرا با این موتور دست دوم آمدهای؟ گفت این مال نگهبانمان است و من با این آمدهام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. میخواست که با هم دوست باشیم. از آن به بعد هر وقت که به شهر رم میآمد – منزلش در شهر تورینو بود – به من هم سر میزد. بعد از چند جلسه که با هم بودیم، شیعه شد. وقتی برایش راجع به تشیع توضیح دادم، خوشش آمد. بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین در نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را مهدی ” گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت امام (رحمتا… علیه) رفت. در آن ملاقات، حضرت آیتا… خامنهای، آقای هاشمی، سیداحمد خمینی و فخرالدین حجازی حضور داشتند و این دوست ایرانی ما که الان در مشهد است و نمیخواهد اسمش را ببریم و دوست ادواردو نیز بود، کار ترجمه را بر عهده داشت. این دوست مشترکمان بعدها گفت که بعد از دیدار با امام به نماز جمعه رفتیم که ادواردو در صف اول بود.

نابراین من پیگیری کردم تا عکس‎‎‎ها و فیلم‎‎های مربوط به آن نماز را که ادواردو در آن حضور داشت، پیدا کنم. بعد از پخش فیلم و عکس‎‎های نماز جمعه، ایتالیایی‎‎ها موضوع را انکار کردند و روزنامه‎‎های اصلاحطلب هم همینطور. این همسویی آن‎‎ها در این زمینه با غرب شگفتانگیز است. البته از کسانیکه میخواهند جوانان ما از دین دور شوند و حکومت دینی نباشد و الگویشان نیز جوامع غربی است، بعید نیست. در این سفر او به مشهد، برای زیارت امامرضا رفت. وقتی یکی از دوستان او را به یک شهربازی که بهتازگی در آنجا ساخته شده بود برد، به او گفت که مراقب باشید که مشهد جنبه مذهبی خودش را حفظ کند؛ چراکه لاییک‎‎ها برای آنکه جنبه مذهبی شهرهای مذهبی را بگیرند، مراکز تفریحی متعددی در آنجا ساختند؛ بهطوری که در اذهان جنبه تفریحی این شهرها برجستهتر از جنبه مذهبی آن شد. مراقب باشید مشهد هم دچار این بحران نشود. در آنجا بهشدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و میگفت که من وجود امام رضا را حس میکردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا چهچیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.